ما ز یاران .......
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم
شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت ماغلط کردیم صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت برو بگماشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نرد جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل برکسی نگماشتیم
دیوان حافظ
شاعر:حاظ شیرازی