Show in Paris p5
P5
از وضعیت خودم راضی هستم. حرف زدن با جین آرومم کرده بود. با آرامش خوابیدم .
...
فردا صبح
بیدار شدم نمایش حدودا ساعت ۴ بعد از ظهر بود بدو بدو رفتم صبحانه خوردم. رفتم پشت صحنه ی نمایش دیالوگها آنجا بود. بدون توجه به جین.
جین با قیافهی متعجب جدی که داخلش کمی خنده بود گفت: آاااام صبح بخیر
یهو به خودم آمدم.
با استرس و خجالتزدگی گفتم
_ هههههه😁😁سلام صبح بخیرخب ....اِ...امشب آشنای آقای کمبل میاد میخوام نمایش عالی باشه اومدم دیالوگ ها رو مرور کنم.
_تو دوست داری بری ؟نه؟چرا؟
_انگار تو نگران تر از منی جین . خب ..خب... اوووف ببین کیه که دلش نخواد معروف بشه.؟؟؟
_خب همه دوست دارن باشه کَت.
_ممنون که درک میکنی
_خواهش
_جین خیلی خوبی
فهمید دارم خودم رو براش لوس میکنم.
_باشه برو دیگه .
خندیدم
دیالوگ ها رو مرور کردم .خب عالیه . من به خودم شک ندارم مطمئن هستم.
الان دیگر ساعت ۱۱ شده چقدر زود گذشته انگار زندگی زودتر از اینا میگذره اما من که نمیدونم چند سالمه. اما عاشق زندگی هستم .
رفتم پیش آقای شرمن در زدم
_اوه سلام کت خوبی، صبح بخیر .
_سلام صبح بخیر ممنون
آه یه ذره گرفته بود.
_طوری شده؟
_نه نه ... نه کت حالت خوب است خب امشب اجرای بزرگی داری برای همینه
_آه باشه من برم
_خدانگهدار
...
باید برای نمایش آماده میشدم لباس رو پوشیدم. این نمایش گریم زیادی نداشت. نشستم روی صندلی گریم،گریمور من رو گریم کرد از گریم کردن خوشم نمی آمد دلم میخواهد خودم باشم مثل یک کاغذ سفید که بر رویش چیزی نیست در هرصورت چه دلم بخواهد یا نه باید گریم میشدم.
گریم تمام شد نیم ساعت مانده به اجرا. پشت صحنه بودم . جین اومد سمتم
_خانم رویال تشریف بیارید بر روی صندلی بنشینید.
_جینننننن. اینجوری حرف نزن بدم میاد
_بالاخره که تو اون نمایش باید مثل یک خانم با وقار باهات رفتار بشه
نگاهش کردم
نفس عمیقی کشیدم و گفتم
_چشم جناب رویال، مفتخرم. میبینی بلدم اینجوری حرف بزنم نمیخواهد به من یاد بدی.
...
پرده ها کشیده میشود و بازیگران شروع به بازی کردن میشوند و من یک فرد تمام عیار با شنل گرم و نرم در سرمای لندن پوشیده بود و عصایی زیبا داشت مطمئنا این همون فرد بود.
..........................
دوستان پارت بعد تازه داستان ها شروع میشه و اینکه لطفا با نظران و لایک هاتون ما رو حمایت کنید.